جدول جو
جدول جو

معنی نیک اختری - جستجوی لغت در جدول جو

نیک اختری
(اَ تَ)
سعادت. خوشبختی. خوش اقبالی. سعادتمندی. نیک روزی. بهروزی. نیک اختر بودن:
مکافات من باشد و کام تو
برآید به نیک اختری نام تو.
فردوسی.
ز فر و بزرگی و نیک اختری
ز شاهان به هر گوهری برتری.
فردوسی.
همه بی نیازی و نیک اختری
بزرگی و مردی و افسونگری.
فردوسی.
چو تو خود کنی اختر خویش را بد
مدار از فلک چشم نیک اختری را.
ناصرخسرو.
بیاموز گفتار و کردار خوب
کت این هر دو بنیاد نیک اختری است.
ناصرخسرو.
به روزی که نیک اختری یار بود
نمودار دولت پدیدار بود.
نظامی.
چنان برگشاید پر و بال او
که نیک اختری خیزداز فال او.
نظامی.
بگو ای دولت آن رشک پری را
که باز آور به ما نیک اختری را.
نظامی.
، مبارکی. فرخندگی.
- به نیک اختری، به فرخندگی. به مبارکی:
به زین اندر آمد شه نوذری
به آیین شاهان به نیک اختری.
فردوسی.
به فرخنده فالی و نیک اختری
گشادم در گنج درّ دری.
(از لغت فرس اسدی).
جهاندیده دانا به نیک اختری
درآمد به تدبیر صنعتگری.
نظامی.
سحرگه که آمد به نیک اختری
گل سرخ بر طاق نیلوفری.
نظامی.
به نیک اختری روزی از بامداد
که شب روز را تاج بر سر نهاد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
نیک اختری
اختر نیک بودن، فال خوب بودن، خوشبختی خوش اقبالی
تصویری از نیک اختری
تصویر نیک اختری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیک اختر
تصویر نیک اختر
(دخترانه)
دارای ستاره و طالع خوب و خوش، خوشبخت، سعادتمند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نیک اختر
تصویر نیک اختر
خوشبخت، سعادتمند، نیک بخت، فرّخ فال، خوش طالع، مقبل، جوان بخت، اقبالمند، فرخنده طالع، سعید، بلنداقبال، بختیار، نیکوبخت، فرخنده بخت، سفیدبخت، خجسته طالع، مستسعد، صاحب دولت، بلندبخت، ایمن، نکوبخت، شادبخت، خجسته، خجسته فال، طالع مند، صاحب اقبال
فرهنگ فارسی عمید
(اَ تَ)
نیک بخت. سعید. (آنندراج). بختیار. خوش طالع. باسعادت. (ناظم الاطباء). خوشبخت. خوش اقبال:
چنان شهریاری خداوند تخت
جهاندار نیک اختر و نیک بخت.
فردوسی.
چنین داد پاسخ بدو رهنمای
که ای شاه نیک اختر پاک رای.
فردوسی.
چنین گفت با نامور دختران
که ای ماه رویان نیک اختران.
فردوسی.
این هم از بخت بلند است و هم از اختر نیک
شاد باش ای ملک نیک خوی نیک اختر.
فرخی.
عزمش چو عزم و حجت پیغمبران درست
رأیش چو رأی دولت نیک اختران متین.
فرخی.
چرا از یار بد عشرت سگالی
ز مدح شاه نیک اخترسگالا.
عنصری.
پناه سپه شاه نیک اختر است
چو شه شد سپه چون تن بی سر است.
اسدی.
کجاست آصف بن برخیا و کو لقمان
کجاست خواجه ابوذرجمهر نیک اختر.
ناصرخسرو.
چو از جهان سوی دار بقا بشد ایوب
شعیب آمد با دختران نیک اختر.
ناصرخسرو.
هیچ بدگوهری نجوید نیک
هیچ نیک اختری نخواهد بد.
خاقانی.
ز درگاه خود شاه نیک اخترش
گسی کرد با خلعتی درخورش.
نظامی.
چو باز اختر سعد یابد قران
به نیکی رسد کار نیک اختران.
نظامی.
نیک اختران نصیحت سعدی کنند گوش
گر بشنوی سبق بری از سعداختران.
سعدی.
طمع بود از بخت نیک اخترم
که بال هماافکند بر سرم.
سعدی.
- نیک اختر شدن، بختیار شدن. سعادتمند شدن:
چون همایم سایه ای بر سر فکن
تا در اقبالت شوم نیک اختری.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نیکوگزینی. (فرهنگ فارسی معین). نیک اختیار بودن
لغت نامه دهخدا
(مَ بَ)
خوش باطنی. نیک دلی:
او را نظیر نبود در نیک مخبری
او را شبیه نبود در نیک منظری.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(نِ اَ تَ)
سعادت. (یادداشت مؤلف). نکواختر بودن. رجوع به نکواختر شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
سعادت. توفیق. فلاح. خوشبختی:
خوبان همه سپاهند اوشان خدایگان است
مر نیک بختی ام را بر روی او نشان است.
رودکی.
که تو نیک بختی ز یزدان شناس
مدار از تن خویش هرگز سپاس.
فردوسی.
نیک بختی هرکه را باشد همه زآن سر بود.
فرخی.
گفته اندروی نیکو دلیل نیک بختی این جهان است. (نوروزنامه). خدای عزوجل این بنده را از سعادت خدمت... نصیبی ارزانی دارد تا نیک بختی او تمام شود. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 8).
وآن شبان را بدید و شاهی داد
نیک بختی و نیک خواهی داد.
نظامی.
مبین آن بی حمیت را که هرگز
نخواهد دید روی نیک بختی.
سعدی.
به بدبختی و نیک بختی قلم
برفته ست و ما همچنان در شکم.
سعدی.
خداوندان کام و نیک بختی
چرا سختی برند از بیم سختی.
سعدی.
- نیک بختی یافتن، سعادتمند شدن. به سعادت رسیدن:
هرآنکه خدمت او کرد نیک بختی یافت
مجاور در و درگاه اوست بخت مدام.
فرخی
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیک اختر
تصویر نیک اختر
با سعادت، خوش طالع اختر نیک، فال خوب، خوشبخت خوش اقبال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیک اختیاری
تصویر نیک اختیاری
نیکو گزینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیک اختر
تصویر نیک اختر
((اَ تَ))
خوش طالع، خوشبخت
فرهنگ فارسی معین
بختیار، خوش اقبال، خوش شانس، خوش طالع، سعید، نیکبخت
متضاد: بداقبال، سیه روز
فرهنگ واژه مترادف متضاد